13
تیر

فرشته کوچولو

بارداری فواید زیادی برای من داشته. من که گوشی و لپ تاب از دستم نمی افتاد، حالا همیشه روی حالت پرواز هستم و در دسترس هیچکس نیستم. مودم خانه خاموش است و کم تر تلویزیون می بینم. هرچند باید به همه توضیح بدهم که چرا پاسخگو نبودم و در دسترس نیستم اما می ارزد به آرامشی که در آن غرق شده ام.

از همه مهم تر اینکه کم خوراک شدم و این تغییر برایم فوق العاده است.

سحرخیزی هم تحفه دیگری از فرشته کوچک درونم برای مادر همیشه تنبلش بوده. بین الطلوعین با صدای دعای عهد که در خانه می پیچد و شیر گرم خیلی به من می چسبد. هرچند جان جانان در خواب ناز هستند ولی گاهی نگاهی به نیم رخ خسته و خواب آلوده اش حالم را خوب می کند و مسحور تارهای سفید شقیقه اش می شوم که نشان از پدر شدن دارد…

پ ن:

she is a girl…

coming soon…


free b2evolution skin
23
خرداد

مدیونید اگه فکر کنید دختر با عروس فرق داره

+ دخترمون باردار شده بریم براش صبحانه و نهار و شام غذا آماده کنیم بفرستیم یه وقت بهش فشار نیاد.

- عروسمون باردار شده بریم یک هفته خونه شون بمونیم ببینیم چه جوری آشپزی می کنه واسه n تا مهمون.

 

پ ن: پیامبر اعظم(ص):
ميهمان تا دو شب پذيرايى مى شود، از شب سوم جزو اهل خانه به شمار مى آيد و هر چه رسيد بخورد.

كافى(ط-الاسلامیه) ج6، ص283، ح 1


free b2evolution skin
17
فروردین

زندگی جدید

اول که جواب آزمایش را می‌بینید باورتان نمی‌شود. دوباره آزمایش می‌دهید. ولی باز هم باورتان نمی‌شود.

بی‌توجه به جواب آزمایش راهی مسافرت هرساله تان می‌شوید. در طول سفر کلا جواب آزمایش را فراموش می‌کنید و به کسی هم چیزی نمی‌گویید.

اما کم کم علائم ظاهر می‌شوند! بوهایی که عاشق شان بوده‌اید حالتان را به هم می‌زند. از دیدن مرغ حالت تهوع می‌گیرید. همه یخچال‌ها و کابینت‌های دنیا بد بو هستند. روز به روز خابالو تر می‌شوید. خسته و کوفته هستید. انگار صبح‌ها با کتک از خواب بیدار می‌شوید. اعصاب ندارید! حوصله ندارید!

اولین باری که تمام دل و روده تان بالا میاید و همسرتان از خوشحالی ریسه می‌رود واقعا باورتان می‌شود که جواب آزمایش راست بوده ! ناگزیر هستید باور کنید ! حالا شما هستید و یک زندگی جدید. بسم الله…


free b2evolution skin
26
اسفند

نوروز اخلاقی

چند یادآوری به خودم برای تعطیلات نوروز:
نامحرم در نوروز هم نامحرم است. برادرشوهر و شوهرخواهر هم نامحرم‌اند و فرقی با غریبه‌ها ندارند پس حواسم باشد موقع دید و بازدیدها. نکند دل مردی بلرزد از صدای نازک زنی هنگام تبریک عید و لباس‌های پر زرق و برق و جذاب و….
حدود حجاب در نوروز با بقیه سال فرقی نمی‌کند و زیور آلات و طلا جواهر تازه خریده شده در نوروز هم زینت محسوب می شود.
غیبت و پشت سر دیگران حرف زدن و خدای نکرده تمسخر دیگران در نوروز هم گناه بزرگی است و دورهمی‌های فامیل و دیدن افرادی که یک سال ندیده‌ایم و حالا می‌خواهیم پای دردودل‌شان بنشینیم توجیهی برای این کار نیست.
تجمل و فخرفروشی و پز دادن داشته‌های دنیوی در نوروز هم کار پسندیده‌ای نیست. ارزش هر انسان به روح بلند اوست. حواسم باشد لباس مد روز و دکور جدید خانه‌ام باعث خود برتربینی‌ام نشود.
اسراف مواد خوراکی و استفاده از انواع و اقسام پذیرایی‌ها که تناسبی با هم ندارند و پرخوری و… در نوروز هم شایسته نیست. یادم باشد مهمان نوازی با اسراف و زیاده روی در پذیرایی تفاوت دارد.
قضاوت کردن دیگران از روی ظاهر و مارک کیف و کفش و برند لباس و… در شان یک انسان فهمیده نیست. حواسم باشد به ثروتمندان احترام بیشتری نگذارم و کسی را به خاطر سادگی و نداری تحقیر نکنم. حتی با یک نگاه معنادار.
تجسس در زندگی دیگران و پرسیدن قیمت وسایل خانه و لباس و… ممکن است آن‌ها را آزرده خاطر کند. کنجکاوی بیش از اندازه شخصیت خودم را زیر سوال می‌برد.
اینکه چرا کسی پرده‌های خانه‌اش را خیلی وقت است عوض نکرده و حسابی از مد افتاده یا مبلمانش را ۱۰ سال است که استفاده می‌کند به من ربطی ندارد.
عید نوروز مانند سکه دو رو دارد. یک طرف آن پاکیزگی و آراستگی، سیر و سفر، دید و بازدید، بخشش و دلجویی، هدیه دادن و… و طرف دیگرش آه و حسرت و سرافکندگی پدر و دلهره‌های مادر… حواسم باشد نوروز را ساده برگزار کنم و این سنت ستودنی را به محرمات و بی‌اخلاقی آلوده نکنم.


free b2evolution skin
24
اسفند

جَوَلان ذهن

خسته ام. این کلاس هم تمام نمی‌شود. یک روز پنجشنبه می‌خواستیم استراحت کنیم نگذاشتند. حالا باز جای شکرش باقیست که قرار بعدازظهر را کنسل کردم.

از صبح تا حالا داریم اصول می‌خوانیم. نمی‌دانم چرا اصلا اصول نمی‌فهمم و تو کَتَم نمی‌رود. هر کاری می‌کنم با اصول آبم توی یک جوی نمی‌رود. توضیحات استاد برایم مبهم است. انگار با زبان پرتغالی حرف می‌زنند و با خط میخی می‌نویسند که من هیچی نمی‌فهمم.

آخ آخ. این هفته ۴۵ تا روسری دوختم. حالا این شریک عزیز ما دست از سرمان برنمی‌دارد. نمی‌گذارد به کارهای خودمان برسیم آخر سالی. ۴۵ تا روسری کم بود که دو روزه دوختم حالا می‌خواهد کلی سفارش دیگر هم بگیرد.

خسته‌ام. خیلی خسته. تازه دیروز خانه را جارو کردم و کلی نخ و پُرز که به فرش چسبیده بود با بدبختی جمع کردم.

حالا چه گِلی به سرم بگیرم با این وضعیت؟

پ ن: آنچه در ذهن این جانب جَوَلان داشت به وقت امروز صبح سر کلاس نویسندگی آقای هادی منش.


free b2evolution skin