10
تیر

مامان بیا

چند ماهی میشه که کلمات رو یکی در میون میگه و منظورش رو میرسونه. امروز اولین جمله‌شو گفت. اونم چی؟ :)

“مامان بیا…”

من غششش

وقتی همراه بابایی و کیک زعفرون و گلاب رفته بودن تو بالکن و منتظرم بودن که شیرو داغ کنم و بهشون ملحق بشم.

راستی راستی زندگی شاید همین باشد.


free b2evolution skin
4
خرداد

وروجک

وروجک خانوم یه کاری که تازگی یاد گرفته اینه بیاد منو نیشگون بگیره. اونم با ناخون!

بعد میگه: زخم، زخم !

_یعنی دستت زخم شد مامان_

من میگم آره مامان دستم اوف شد.

بعد میگه: سپ سپ!

_منظورش چسبه. یعنی مامان برو چسب زخم بزن :)_

ای جانم به این سناریو چیدنت برای رسیدن به چسب زخم مادر!


free b2evolution skin
30
اردیبهشت

قشنگی‌های مادری

یه نفر هست که وقتی نصفه شب از خواب می‌پره فقط منو می‌خواد که دوباره به آرامش برسه و بتونه بخوابه.

یه نفر هست تو این دنیا که فقط با صدای من خوابش می‌بره.

یه نفر هست که به من احتیاج مبرم داره.

و من هم به این عشق ورزیدن احتیاج مبرم دارم :)


free b2evolution skin
3
اسفند

عمو

​مامان جون یادت بمونه اون شب که عمو‌ اومده بود پیشمون و تا نیمه شب باهات بازی کرد چقدر بهت خوش گذشت.

یادت بمونه چقدر زندگی رو ساده می‌گرفتی.
نشون به اون نشون که نی‌نی صورتی که عمو برات آورده بود کلی سرگرمت کرد و الان هم هرروز بهش غذا میدی و رو پاهات می‌خوابونیش.

عموی خوب و مهربون.
ممنون که یک شب رویایی برای فرشته کوچولوی ما ساختی.


free b2evolution skin
30
بهمن

او واقعی است

وقتی می‌دانم روزی خواهد رسید که حسرت این لحظات را بخورم و برای یک ثانیه بوییدن و بوسیدنش حاضر باشم تمام عمرم را گرو بگذارم. وقتی می‌دانم این روزها و این ثانیه‌ها آرزوی خیلی‌هاست. قدرش را می‌دانم و تا می‌توانم نگاهش می‌کنم. او واقعی است. حقیقت دارد. همین کودک کوچک پر جنب و جوش که روی تخت من است و قصد ندارد شب‌ها زود بخوابد. همین واقعیت است. زندگی است.


free b2evolution skin