7
اسفند

من یک خیاط هستم

از بچگی با چرخ خیاطی و سوزن نخ بزرگ شدیم، سرگرمی‌مان پر کردن ماسوره‌های مامان بود و بازی کردن با چرخ سردوز بابا. قبل از مدرسه با خواهرم زیر میز چرخ خیاطی‌ها دنبال هم می‌کردیم و بین پایه‌های میز می‌چرخیدیم. بعد زیر میز چوبی و قدیمی بابا قایم می‌شدیم و وقتی آبنبات‌های بابا را پیدا می‌کردیم صدای خنده و شادی‌مان گوش فلک را کر می‌کرد.
اولین مغازه بابا خیلی بزرگ نبود اما برای دختران کوچکش بزرگ‌ترین و زیباترین شهربازی دنیا بود. بعدها بابا تولیدی‌اش را توسعه داد. اما خاطره آن مغازه همیشه با ماست. از مدرسه که تعطیل می‌شدیم می‌رفتیم مغازه بابا و تا تمام شدن کارشان همان‌جا می‌ماندیم. مغازه تولیدی کوچک بابا در نظرم بزرگ و جذاب بود و همیشه برایم تازگی داشت.
از دنبال هم کردن و بازی که خسته می‌شدیم می‌نشستیم کف مغازه و تکه‌ پارچه‌های رنگی را جمع می‌کردیم و برای خودمان کار دستی می‌دوختیم. مامان و بابا هیچ‌وقت جلوی ما را نمی‌گرفتند. نمی‌گفتند شما بچه هستید و نمی‌توانید و نباید به چرخ خیاطی نزدیک شوید. با اعتماد به نفس می‌نشستیم پشت چرخ و از صدای بلندش لذت می‌بردیم.
دقیقا یادم نمی‌آید ازچند سالگی پشت چرخ خیاطی صنعتی نشستم. اما درست یادم است که در حالت نشسته قدّم به پدال نمی‌رسید و ایستاده خیاطی می‌کردم. یک بار هم همان اوایل سوزن رفت توی انگشتم و از آن طرف بیرون آمد. بعد از آن بارها تکرار شد ولی همه این‌ها باعث نشد که از چرخ خیاطی فاصله بگیرم! من با خیاطی بزرگ شدم و خیاطی بخشی از وجود من است.
پدر من یک تولید کننده بود و من می‌دانم که چگونه سال‌ها تلاش کرد و با چنگ و دندان تولیدی‌اش را سر پا نگاه داشت. احتمالا علاقه من به تولید کردن و اینکه دلم نمی‌خواهد همه چیز را حاضر و آماده خرید کنم از همین جا نشات می‌گیرد و به من ارث رسیده است. آرزویم این است که یک روز من هم تولیدی داشته باشم. قطعا دنبال سود نیستم که اگر بودم باید علاقه به دلالی می‌داشتم نه تولیدی! انگار یک سنت خانوادگی داریم و سرمان درد می‌کند برای تولید و دردسرهایش. خانواده من همواره بخشی از بار تولید ملی این کشور را به دوش کشیده است و هنوز هم این تلاش ادامه دارد.
حالا پدرم نیست. اما تولیدی‌اش هنوز پابرجاست و در زدن نبض اقتصاد این مملکت سهم دارد…
من لذت خیاطی را با گوشت و خونم احساس کرده‌ام. هنگام خریدِ لباس دنبال مارک ترک و اروپایی و… نیستم. من سختی‌های تولید کردن را از کودکی به چشم دیده‌ام. هوای تولیدکننده‌ها را داشته باشیم. شاید این تولیدی به قیمت عمر و جوانی یک پدر سر پا مانده باشد…


free b2evolution skin
29
آذر

پدر

روزی که با تو رفته بودم شیمی درمانی و تو بی رمق روی تخت افتاده بودی و سرم با شتاب وارد رگ هایت می شد و بی تابی می کردی که زودتر برویم خانه…

 ای کاش زودتر رویت را با پتو می پوشاندم…

ای کاش روز آخر بیشتر کنارت می ماندم… با اینکه گیج بودی و حواست به اطرافت نبود…

پدر مرا ببخش:(


free b2evolution skin
28
آذر

مهمان

چند روز تعطیل بودیم حسابی مهمان ها کیفور مان کردند.

6 تا مهمان ناقابل داشتم. همه اش یک من بد در درونم می گفت چرا آمدند؟ می خواستم استراحت کنم. از آن طرف من خوب می گفت مهمان حبیب خداست. خیلی خوشحالم که آمدند. خیلی خوش آمدند. مهمان برکت خانه است… و هنوز هم این جنگ در درون من ادامه دارد.

یک خانمی در این مهمان های ما بودند که شدیدا علاقه به ظرف شستن دارند. سرعت ظرف شستن این خانم در حد لاک پشت است و لذا من هیچ وقت اجازه نمی دهم دست به ظرف ها بزند. ایشان اما خیلی اصرار دارند. و کافی است یک لحظه غفلت کنم تا سینک ظرفشویی را در آغوش بگیرد.

صبح بود برای مهمان ها چای ریختم. در یک چشم به هم زدن رفتم آبی به دست و صورتم بزنم. یک لحظه غفلت کردم تا اینکه شد آنچه نباید می شد. آن خانم بزرگوار لیوان های خالی چای را جمع کرده بودند و مشغول شستن بودند.

من:

نمی خواهد بشویید!

خواهش می کنم!

نیازی نیست!

نباید استکان ها را جمع می کردید می خواستم قوری چای را یک رنگ کنم و بیاورم!

خواهش می کنم دست نگه دارید! نه !

اما گوشش بدهکار نبود. خیلی ناراحت شدم:( چرا گوش نمی دهد؟ آیا من اختیار خانه ام را ندارم؟ صبر کردم تا کارش تمام شود.

استکان ها را با آب سرد سرد شسته بود.

نمی دانستم…

با سرعت چای را در استکان های سرد ریختم. چون مهمان ها به شدت چای خور بودند و منتظر چای دوم نشسته بودند.

دو تا از لیوان ها به خاطر انقباض و انبساط آب داغ و سردی لیوان ها ترک برداشتند!

خیلی آن لیوان ها را دوست داشتم…

چیزی نگفتم:(

حالا من مانده ام و دوتا لیوان ترک خورده و دو تا من که هنوز در درونم در حال جنگ و دعوا هستند.

چرا بی اجازه من دست به وسایل آشپزخانه می زدند؟

چرا وقتی می گویم استکان ها را جمع نکنید گوش نمی کنند؟

چرا؟

چرا؟

چرا؟

آیا این مساله بی اهمیتی است که من زیادی بزرگش کرده ام؟


free b2evolution skin