13
مرداد

مانتوی سفید عزیزم

سال هشتادوهشت باهم آشنا شدیم. ده سال پیش. در یک سفر زیارتی خارجه! رفیقِ خوبی بود. یار و همراه. از روزهای گرمِ دانشجویی و آفتابِ کویر بگیر تا خواستگاری و شبِ بله برون. وجودش برکت داشت. هرجا بود نسیمِ خنک می‌وزید و آدم احساسِ راحتی می‌کرد. بی هیچ زحمتی هر وقت لازمش داشتم تندی می‌آمد و سنگِ تمام می‌گذاشت. کهنه رفیق بود ولی یک‌رنگ و سفید. با هر شرایطی می‌ساخت و خم به ابرو نمی‌آورد اما بیش از این عمرش به دنیا نبود.
امروز از دنیا رفت. با همین دست‌های خودم… تکه تکه‌اش کردم!
مانتویِ سفیدِ عزیزم!
ساکت و آرام به نظاره نشست شرحه شرحه شدنش را و من به نظاره نشستم تمام سال‌های با هم بودن‌مان را…
آه. چه مرگِ باشکوهی. حالا تکه‌ای از او قاب شده و مزین به گلدوزی، تا ابد بر دیوارِ خانه‌ام خواهد درخشید. نخ‌نما شده بود و رنگ و رو رفته. اما خدا بیامرز عاقبت بخیر شد!
.
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا


free b2evolution skin
13
مرداد

راهپیمایی مادر و دختری

آلاء جانِ من! یادت باشه اولین راهپیمایی‌تو برای دفاع از بچه‌ها و هم نوع‌های مظلوم و بی‌گناه وقتی رفتی که ۲۰ روز از اولین بهار زندگیت مونده بود. یه جمعه‌ی آفتابی و قشنگ. همه قربون صدقه‌ی لطافت و ظرافتت می‌رفتن و با خنده‌هات دل همه رو بردی.
من رو صورتت آب می‌پاشم و بابایی مواظبه آفتاب نخوره بهت. آخه فقط شش ماهته جانِ مادر! هم سن علی اصغرِ امام حسین…
.
سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم یا حسین
.
پ ن: راستی ‌میدونستی وقتی ۲۲ سالت بشه دیگه اسرائیل وجود نداره و ان‌شاءالله با هم میریم زیارت بیت المقدس. به امید اون روز :)


free b2evolution skin
13
مرداد

کتاب سرشار زندگی

آیا “سرشار زندگی” یکی از بهترین‌هاست؟ بله هست بله هست بله هست.
آه جان فانته! تو تنها غیر مسلمانی بودی که به آیین اسلام برایش فاتحه خواندم و طلب آمرزش کردم!
این کتاب لبریز از معنویت است. بندهای پایانی کتاب من دخترم را در آغوش گرفته بودم و به پهنای صورت اشک می‌ریختم. با صدای بلند می‌خواندم و عشق مادرانه‌ام غلیان کرده بود. حالا من مادر بودن را بهتر احساس می‌کنم و یک مسیحی کاتولیک با کتابی در ایالات متحده آمریکا من را یک قدم به خدا نزدیک‌تر کرده است. جان فانته از تو ممنونم. آرامش بر تو باد!
.
پ ن: اگر مادر شده اید این کتاب را بخوانید وگرنه آن را به عزیزترین مادری که می‌شناسید هدیه بدهید!


free b2evolution skin
13
مرداد

ساکت باش تا کامروا شوی

از وقتی تصمیم به مادر شدن گرفتم نگرانی‌هام برای تربیت فرزند شروع شد و فهمیدم که خیلی کم می‌دونم. فضای مجازی و متن‌های کوتاهش نتونست راهنمای خوبی برام باشه و بیشتر گیجم کرد. پس رفتم سراغ نور واقعی که تو کتاب‌هاست. سال‌های طولانی دوران تحصیلم که هنوز هم ادامه داره باعث شده بود از کتاب‌های غیردرسی خیلی دور بشم. اما بالاخره اون شنبه‌ی رویایی که همیشه انتظارشو می‌کشیدم رسید و من کتاب خوندن رو شروع کردم. خوندم و خوندم و خوندم. به یک حدی از اطلاعات که رسیدم دلم خواست به همه انتقال‌شون بدم. دلم خواست به همه عالم و آدم بگم که این رفتار با بچه اشتباهه و باعث چه خساراتی در بزرگسالی‌شون میشه. پس شروع کردم به ارائه اطلاعات به مادرانی که دور و اطرافم می‌دیدم.
اما؛
چیزی نگذشت که به یک نتیجه خیلی مهم‌تر رسیدم.
و اون چیزی نبود جز : سکوت
نتیجه اینکه در مقابل اتفاقات اطرافم سکوت کنم و فقط بچه‌ی خودم رو اونطور که صلاح می‌دونم بزرگ کنم و بی خیالِ هدایتِ همه‌ی مادرانِ دنیا بشم. به هرحال این کتاب‌ها موجوده و اون عزیزان هم می‌تونن اگر مایل باشن تهیه کنن. الحمدلله همه جا روانشناس و مشاور هم هست و می‌تونن مراجعه کنن. حتما دیگران هم کتاب خوندن و مشاوره گرفتن و نهایتش به این نتیجه رسیدن که این مدل تربیت ایده‌آل‌شونه و هیچ‌کس از والدین بچه دلسوزتر نیست براش. پس همینجا به خودم می‌گم استُپ! نقطه سرِ خط.
.
لطفا اگر دیدی بچه‌ی زیر دو سال رو گذاشتن تلویزیون ببینه یا گوشی دادن دستش، هرچند که می‌دونی فاجعه‌ست؛ ولی چیزی نگو! اگر دیدی بچه تو جمع داره تنبیه می‌شه، هرچند که می‌دونی اعتمادبه نفس اون بچه داره با خاک یکسان می‌شه؛ اما سکوت کن.
تو فقط در مقابل بچه‌ی خودت مسئولی. شاید رفتار تو با بچه‌ات و حساسیتت رو تربیتش اطرافیان رو کنجکاو کرد که ازت سوالی بپرسن. اما تا وقتی کسی ازت سوالی نپرسیده سکوت کن. کلا هیچی نگو!
مرسی اَه! :)
.
پ ن: درخت هرچه پربارتر افتاده تر. البته من اون درخته نیستم. اما امیدوارم یه روزی بشم. خلاصه که این رویکردِ منه در سال جدید. شما چیه رویکردتون؟


free b2evolution skin
13
مرداد

100 روز مادر بودن

از توی اون عکس سیاه با خطوط سفید که استخون‌های ظریف‌تو نشون می‌داد درست نمی شد ببینمت. نمی‌شد بی‌واسطه لمست کنم. مانیتور سونوگرافی سرد و یخ بود ولی دست‌های تو نرم و گرمه!
صد روزه که یه موجود معصوم تو خونه داریم و فرشته‌ها اینجان. تو خونه‌یِ کوچیکِ ما دورِ سرش می‌چرخن.
.
از شیرین کاری هاش بگم؟ وقتی شیر می‌خوره چند دقیقه یک بار از خوردن دست می‌کشه و زل می‌زنه تو چشام و می‌خنده به نشانه‌ی تشکر. بعد که مطمئن می‌شه کاملا حواسم بهش هست و تو گوشی و لپ تاپ و کتاب نیستم احتمالا! به خوردن ادامه می‌ده :)
.
تازگی‌ها دست‌هاشو داره کشف می‌کنه. مثلا داره دست و پا می‌زنه یهو دستش میاد جلو چشمش. بعد نگاهش رو دستش قفل می‌شه و چند لحظه روش تمرکز می‌کنه. انگار با خودش می‌گه این جسم سفید تپل نرم چه کاربردی می‌تونه داشته باشه؟ مثلا بخورمش؟ بعد یهو تمام حجم مشت شو می‌بره به سمت دهنش و کلی تلاش می‌کنه که بخورتش! وقتی می‌بینه جا نمی‌شه بی خیال می‌شه و به دست و پا زدن ادامه می‌ده.
.
از سرگرمی‌هاش هم اینه که بذاریمش جلوی آینه. کلی باخودش و تصویرش مشغول می‌شه. فقط ممکنه سرشو بکوبه تو آینه که بیشتر کشفش کنه! :)


free b2evolution skin