30
دی

دو تا امتحان تو یک روز

من نمی دونستم دادن دو تا امتحان تو یک روز که هر دو در حد تیم ملی حفظی هستند و انگشتان دست آدم به هم گره میخوره موقع نوشتن جواباش اینقدر حال آدمو خوب میکنه!

بعد از امتحان احساس رستم دستان رو داشتم که از هفت خوان گذشته! یا حال فرهاد که کوه بیستون رو از جا کنده!

امتحانات این ترم خیلی سخت بود اما واقعا الان حالم خوبه از اینکه از پس شون بر اومدم.

موقع نوشتن اون دوتا امتحان از ترس اینکه مطالب از ذهنم بپره بیرون سرم رو ثابت نگه داشته بودم! یعنی اگر یه تکون میدادم مطالب دوتا درس با هم قاطی می شد!

حالا خداروشکر تموم شد به خیر و خوشی. اما این به اون معنا نیست که من درس خوندن رو دوست ندارم!

خداروشکر که هنوز درس می خونم. هنوز محصلم. هنوز دارم چیزهای جدید یاد می گیرم. خداروشکر…


free b2evolution skin
12
دی

رییس جمهور کجاست؟!

دولت آقای روحانی، اگر به صحنه ناآرامی های امروز کشور سیاسی نگاه کند، در حق خود خیانتی نابخشودنی کرده است. اینکه مانند آقای جهانگیری تصور کنند حریفان سیاسی دولت، کسانی را سازمان داده و به خیابان آورده اند، خام اندیشی و توهم محض است. رقبای دولت نه چنین اراده ای دارند و نه چنین اعتقادی. پیش تر هم نشان داده اند که اگر اساس نظام در مخاطره باشد، نخستین کسانی هستند که بساط “خیابانی ها” را جمع می کنند. این هم معلوم است که قبل تر، کدام جریان سیاسی در کشور “کارناوالیسم خیابانی” را تا مرز فتنه گری پیش برده و از آن ارتزاق کرده است. اما اگر دولت اکنون گرانی، بیکاری و بحران بانکی را نبیند و اعتراض مردم به آن را “توطئه رقبا” بنامد، معنای آن این است که هیچ راه حلی در چنته ندارد و اتهام زنی یگانه ابزاری است که برای آن باقی مانده است. بدتر از این، معنای چنین برخوردی از جانب معاون اول رییس جمهور این است که دولت تصمیم دارد کما فی السابق هیچ کاری نکند و با استناد به اینکه “عده ای توطئه کرده اند” بنشیند و عمیق تر شدن بحران اقتصادی را نظاره کند. زمانه انتخابات به سر آمده است و دولت باید این را درک کند. ساختن دوقطبی های انتخاباتی دیگر کارساز نیست. همه آماده اند به دولت کمک کنند از باتلاق “ورشکستگی در دولت داری” بیرون بیاید اما ظاهرا دولت خواستار کمک از کسی نیست. آقای معاون اول به جای خودفریبی خوب است کمی در ورشکستگی مدیریتی دولت خود نظاره کند. رییس جمهور هم که نمی دانیم کجاست.
مهدی محمدی، کانال عقل سرخ


free b2evolution skin
12
آذر

لعن در مراسم عیدالزهرا

چند روز پیش رفته بودم مولودی آغاز امامت امام زمان(عج) همه چیز عالی بود، تزیین منزل، لباس های زیبا، زمان مناسب، پذیرایی خوب و…

مداح دیر آمد و شروع به مدیحه سرایی کرد، صدای کل کشیدن در فضا می پیچید و کیفور می شدیم، بعد از چند دم که مداح حسابی حال مان را خوب کرد و به به و چه چه حاضران بلند شد که چقدر خوب می خواند و فلان…

مداح صاحبخانه را صدا زد و درگوشی پرسید لعن هم بخوانم؟! صاحبخانه اکیدا مخالفت کرد. خلاصه از مداح اصرار و از صاحبخانه انکار. دست آخر مداح گفت من نمی توانم لعن نخوانم اصلا جلسه بدون لعن نمی شود! پس لعن آل سعود و داعش می خوانم! صاحبخانه بیچاره رضایت داد.

بار اولم بود که لعن می شنیدم. حالم بد بود و احساس گناه می کردم. سعی می کردم همراهی نکنم و خودم را گوشه مبل مچاله کرده بودم. مداح حرف های رکیک و زشتی به زبان می آورد که تقریبا حالت تهوع به من دست می داد! چند بیتی که خواند در کمال ناباوری بلند شد و شروع کرد به رقصیدن! خیلی عجیب بود برایم. انگار معتقد بود با لعن می توان هر کاری کرد و گناه محسوب نمی شود. وای از این جهالت. حالم خراب شد و جلسه را ترک کردم. فهمیدم حتی اگر اسم شخص خاصی هم برده نشود لعن زیبنده مجالس اهل بیت نیست. به علاوه اینکه خیلی چیزهای حرام دیگر هم قاطی آن می شود. از رقص و غیره! بماند! خلاصه لعن نکنید. لعن خیلی بد است. انرژی منفی دارد. حال خوب تان را خراب می کند. مجلس اهل بیت می رویم که حال مان خوب شود و مورد رضایت ائمه باشذ. قطعا این حرف ها و کلمات رکیک مورد رضایت اهل بیت نیست…


free b2evolution skin
14
آبان

خدایا ظرفیت عطا کن

وقتی با پای پیاده هستیم برای ورود از یک در هزار جور تعارف تکه پاره می‌کنیم و به تمام مقدسات قسم می‌خوریم و آیه و روایت می‌آوریم که “اول شما، اصلا امکان ندارد، اول سمت راست، شما بزرگتر هستید، شما استاد ما هستید و…” الی ماشاءالله، اما خدا نکند یک ماشین زیر پایمان باشد، می‌پیچیم جلوی راننده‌های تازه‌کار که 30 ثانیه زودتر به مقصد برسیم. پشت سر ماشین‌های ایستاده در چراغ قرمز آن‌قدر بوق می‌زنیم که بیچاره دست و پایش را گم می‌کند و جای گاز و ترمز را اشتباه می‌گیرد. از کنار پیاده‌ها آنچنان با سرعت ویراژ می‌دهیم و میگذریم که اگر زمین خیس باشد سر تا پای بنده‌های خدا خیس آب می‌شود.


وقتی از پله معمولی بالا می‌رویم لخ و لخ کنان بدن سنگین‌مان را از پله‌ها بالا می‌کشیم و به زانوان بی‌رمق‌مان التماس می‌کنیم که این بار هم ما را همراهی کنند، اما کافی است همین پله تبدیل شود به پله برقی، آن‌چنان ژست می‌گیریم و تکیه می‌دهیم به نرده پله برقی که انگار از تمام خبرگزاری‌های کشور آمده‌اند که از ما فیلمبرداری و عکسبرداری کنند، با چنان غرور و تکبری به افرادی که در طبقه پایین هستند نگاه می‌کنیم که انگار ما کدخدا هستیم و آن‌ها رعیت.

این‌ها دو نمونه از امکانات ساده و روزمره بود. اما براستی اگر ما امکانات و قدرت پادشاهان قدیم را داشتیم چه می‌کردیم؟ چه بلایی بر سر زیردستان‌مان می‌آوردیم؟ نه اصلا خیلی پایین‌تر اگر جای رئیس یک اداره بودیم چطور؟ چه می‌کردیم؟ جنبه این امکانات و قدرت را داشتیم؟ کمی پایین‌تر بیاییم. اگر جای مدیر یک مدرسه بودیم عدالت را برقرار می‌کردیم؟ به کسی زور نمی‌گفتیم؟ خیلی خیلی پایین‌تر اگر مدیر یک گروه کوچک دوستانه بودیم آیا به نظرات دیگران احترام می‌گذشتیم؟ یا چون ما مدیر هستیم خود را رئیس کل می‌دانستیم و گمان می‌کردیم دیگران باید مطیع محض اوامر ما باشند؟!

این مدیریت‌ها، این قدرت‌ها خیلی زودگذرند. درست مثل یک پله برقی کوتاه هستند. آخرش به هیچ چیز قرار نیست برسیم. کسی که امروز زیردست ماست رعیت ما نیست. این مناصب کوچک می‌توانند یک امتحان الهی باشند. شاید خدا می‌خواهد بداند ما جنبه داریم کمی امکانات و قدرت داشته باشیم؟ یا از همان قدرت اندک‌مان نهایت استفاده را می‌کنیم برای زورگویی و برای تحمیل کردن نظرمان به دیگران…

خدایا اول به ما ظرفیت و جنبه بده بعد قدرت…


free b2evolution skin