28
دی

هرچقدر تلاش می کنم نمی توانم آسمان را ببینم

امشب پردیسان خیلی سرد است.

غروب یک روز زمستان در بین انبوهی از ساختمان های سر به فلک کشیده در کنار درخت های خشک پردیسان تا مغز استخوانم را می سوزاند!

ساختمان ها خیلی زیاد است. نمی توانم آسمان را درست ببینم… هرچند هوا ابری ست. همان بهتر که نمی شود دید…

پاهایم تاب رفتن ندارند! از شدت تنهایی رفته بودم بیرون و از شدت سرما دوباره بر می گردم خانه! خدا را شکر تلویزیون هست. هم صحبت خوبی است! راضی هستم. فقط مشکلش این است که یک بند حرف می زند! گوش نمی کند چه می گویم!

دلم یک هوای گرم تابستانی می خواهد. در کوچه باغ های وطنم. زیر سایه درختان چنار. کنار مادرم. به یاد پدرم… دلم تنگ است مادر


free b2evolution skin
2
دی

شوید باقالی

داری فکر میکنی شام چی درست کنی

به ذهنت میرسه که چقدر خوبه یه نو آوری داشته باشی. مثلا یه غذای شمالی درست کنی. شوید با قالی. بعد همینطور که داری وسایل تهیه شام رو آماده میکنی میری سراغ گوشیت. یهو از یه جایی طرز تهیه کوفته شوید باقالی رو برات میفرستن! !!

این یعنی چی؟! اسمش چیه. اتفاق. حادثه. شانس. نیروی کائنات! هرچی هست خیلی جالبه


free b2evolution skin
30
آذر

برف

امشب آسمان سخاوتمندانه میبارید.

در مسیر بازگشت به خانه در بیابان های اطراف پردیسان صحنه های بکر و بی نظیر از بارش برف به چشممان خورد. اما با سرعت از کنار آن ها رد شدیم. بدون حتی یک نیش ترمز!

آسمان اما سخاوتمندانه به کارش ادامه میدهد. بدون اینکه ذره ای برایش مهم باشد کسی او را می نگرد یا نه! کسی برای دیدن این صحنه های زیبا ترمز می کند یا نه! او فقط سخاوتمندانه میبارد!

ای کاش من هم مثل آسمان بی ریا بودم


free b2evolution skin
30
آذر

باب اسفنجی

دیدن باب اسفنجی خندانی که از دور برایم دست تکان می دهد خوشحالم نمی کند.

نگران آدمی هستم که در پوشش زرد رنگ باب اسفنجی ساعت هاست کنار خیابان ایستاده

ای کاش هوا امشب اینقدر سرد نبود

چون او دستکش نداشت


free b2evolution skin
30
آذر

یلدای مهدوی


free b2evolution skin