روزی که با تو رفته بودم شیمی درمانی و تو بی رمق روی تخت افتاده بودی و سرم با شتاب وارد رگ هایت می شد و بی تابی می کردی که زودتر برویم خانه…
ای کاش زودتر رویت را با پتو می پوشاندم…
ای کاش روز آخر بیشتر کنارت می ماندم… با اینکه گیج بودی و حواست به اطرافت نبود…
پدر مرا ببخش:(
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب