تراژدی مادری
الان در نزدیک ترین حالت نسبت به من هستی. بخشی از وجود منی و چه حالتی از این عاشقانه تر و صمیمانه تر؟
اما وصال ما در جدایی ماست! چه تراژدی تلخی!
پ.ن: ماه آخر
الان در نزدیک ترین حالت نسبت به من هستی. بخشی از وجود منی و چه حالتی از این عاشقانه تر و صمیمانه تر؟
اما وصال ما در جدایی ماست! چه تراژدی تلخی!
پ.ن: ماه آخر
+ دخترمون باردار شده بریم براش صبحانه و نهار و شام غذا آماده کنیم بفرستیم یه وقت بهش فشار نیاد.
- عروسمون باردار شده بریم یک هفته خونه شون بمونیم ببینیم چه جوری آشپزی می کنه واسه n تا مهمون.
پ ن: پیامبر اعظم(ص):
ميهمان تا دو شب پذيرايى مى شود، از شب سوم جزو اهل خانه به شمار مى آيد و هر چه رسيد بخورد.
كافى(ط-الاسلامیه) ج6، ص283، ح 1
دوتا جا تخم مرغی داریم که هر کدوم 8 تا جا داره. همیشه یه جوری تخم مرغ میخره که هردوش کامل پر بشه. یعنی دقیقا 16 تا. خیلی این مساله براش مهمه! اما امشب تخم مرغ ها 7 تا بود. یعنی اندازه پر کردن حتی یه دونه از جا تخم مرغی ها هم نبود!
تعجب کرده بودم از کارش. میخواستم اعتراض کنم اما یادم اومد که تو اخبار شنیدم تخم مرغ گرون شده. حرفمو قورت دادم! از این به بعد باید بیشتر غذاهای بدون تخم مرغ آموزش ببینم!
همسر طلبه داشتن یعنی بفهمی کی باید تخم مرغ تو لیست خرید بنویسی و کی ننویسی!
مثل من که تقریبا 2 ساله مرغ رو تو لیست خریدم نمی نویسم!
توفیق اجباریه هورمون کمتر بخوریم :)
امشب پردیسان خیلی سرد است.
غروب یک روز زمستان در بین انبوهی از ساختمان های سر به فلک کشیده در کنار درخت های خشک پردیسان تا مغز استخوانم را می سوزاند!
ساختمان ها خیلی زیاد است. نمی توانم آسمان را درست ببینم… هرچند هوا ابری ست. همان بهتر که نمی شود دید…
پاهایم تاب رفتن ندارند! از شدت تنهایی رفته بودم بیرون و از شدت سرما دوباره بر می گردم خانه! خدا را شکر تلویزیون هست. هم صحبت خوبی است! راضی هستم. فقط مشکلش این است که یک بند حرف می زند! گوش نمی کند چه می گویم!
دلم یک هوای گرم تابستانی می خواهد. در کوچه باغ های وطنم. زیر سایه درختان چنار. کنار مادرم. به یاد پدرم… دلم تنگ است مادر