فرار از خانه
تازه ترم جدید شروع شده بود. خانم میم، همکلاسی جدیدمان خیلی پر انرژی و سرحال بود. تمرینات را تمام و کمال انجام میداد و سر کلاس با سرعت پاسخ سوالات اساتید را میداد. میم یک نوزاد 3 ماهه داشت ولی حاضر نبود مرخصی بگیرد. میگفت: “نمیتوانم در خانه بنشینم! افسرده میشوم! من زن خانه نشین نیستم! من اجتماعی ام و فلان…” پبشنهاد دادیم که مرخصی بگیرد و کلاس فوق العاده برود. هنری و ورزشی و… که حداقل زمان کمتری را از نوزادش جدا شود. گفت: “تمام این هنرها را بلدم! آمدهام درس بخوانم و برای خودم کسی شوم! 4 سال است میآیم و میروم. دلم میخواهد زودتر نتیجه بگیرم. میخواهم بروم سر کار.” گفتیم: “حالا یک سال دیرتر برای خودت کسی میشوی. طفل معصوم را اذیت نکن. نوزادت الان به آغوش گرم تو نیازمند است.” گفت: “روزی چندبار میروم مهدکودک سر میزنم! من که نمیتوانم جلوی پیشرفت خودم را بگیرم.” گفتیم: “این 10 دقیقه ها کافی نیست. نوزادت احساس ناامنی خواهد کرد وقتی او را به زور از آغوشت جدا کنی. برای خودت هم سخت میشود.” خندید و گفت: “من توانایی دارم که هم درس بخوانم هم بچهداری کنم حالا میبینید!”
نصف بیشتر ترم گذشت. ظاهرا همه چیز خوب بود و دیگر کسی به میم ایراد نمیگرفت که چرا نوزاد 3 ماهه را میگذاری مهدکودک. انگار همه باورشان شده بود که میم همه فن حریف است و حسابش با همه مادرها جداست! چند روزی بود که میم کلاسها را نمیآمد. نوزادش مریض شده بود. مثل دیگر بچههای مهدکودک که یکی یکی پشت سر هم سرما میخوردند و چند روز بعد خوب میشدند. خانمهایی که بچه مهدکودکی دارند حتما میدانند که اگر یکی از بچهها مریض شود فورا به بقیه منتقل میشود متاسفانه. منتظر بودیم که امروز و فردا میم را ببینیم و جویایی احوال نوزادش شویم. اما نیامد! میگفتند بچه بستری شده. بیماری اش طولانی شده بود و مزمن. همه برای سلامتی اش دعا میکردیم. اما میم دیگر نیامد! خبر ندارم چه شد؟ بالاخره نوزادش مرخص شد یا نه؟ باید یک روز میم را ببینم و بپرسم اگر به اول ترم برگردد چه میکند؟ الان نظرش چیست؟ آیا مهدکودک را برای نوزادان مناسب میداند یا نه؟ حاضر است باز هم نوزاد نازنینش را از خود جدا میکند؟
هدفی که خانم میم به هیچ قیمتی حاضر نبود از آن عقب نشینی کند اشتغال بود. اشتغال به هرچیزی جز خانهداری. من اسم بیماری خانم میم را میگذارم “فرار از خانه".
فرم در حال بارگذاری ...
فید نظر برای این مطلب