6
اسفند

قوه واهمه و فضای مجازی

فضای مجازی ما رو شدیدا تو اوهام و خیالات فرو میبره طوری که خودمون نمی فهمیم زندگیمون چطور گذشت و عمرمون چطور سپری شد. حتما شما هم به خودتون گفتید وای امسال چقد زود گذشت و این حرفا. منم خیلی زیاد درگیر این مساله شدم و الان دارم سعی میکنم که باهاش مقابله کنم. البته این مورد شامل تلویزیون هم میشه. که من تقریبا استفاده از تلویزیون رو به صفر رسوندم. هفته ای یک ساعت شاید ببینم. برنامه ای که واقعا بهش علاقه داشته باشم و البته از زمان دقیقش هم اطلاع داشته باشم و آلا هم اون موقع خواب باشه که بتونم برم تو اتاق و ببینم. راستی بهتون نگفته بودم تلویزیون رو بردیم تو اتاق چون نمیخواستیم یه وسیله محوری باشه برامون. چیزی که متاسفانه تو خانواده های پدری مون هست. از صبح تا شب روشنه بدون اینکه کسی ببینه یا برنامه خاصی باشه. فقط روشنه! و یک ریز حرف میزنه! صداشم همیشه بلنده. طوری که صدا به صدا نمیرسه. آخه چه کاریه؟ مگه مجبوریم همش یه صدا تو گوشمون وز وز کنه؟


free b2evolution skin
5
اسفند

لا تجسسوا

​چرا ازدواج نمی‌کنی مگه خواستگار نداری؟

چرا رفتی حوزه نکنه دانشگاه قبول نشدی؟

چرا بچه دار نمی‌شی نکنه مشکل نازایی داری؟!

چرا بچه دار شدی مگه نمی‌بینی دنیا داره نابود می‌شه؟!
.

آقااااااا سرتو از تو زندگی مردم بکش بیرون! یه کم برو تو زندگی خودت ببین چی می‌گذره شاید اونجا مفیدتر بودی!

مرسی اه!


free b2evolution skin
20
تیر

تابستان خود را چگونه می‌گذرانید

روزی دو ساعت برق نداریم. سر کوچه‌مون آلبالو داره کیلو ۹ هزار تومن. از وقتی تابستون اومده هنوز موفق نشدیم هندونه بخوریم. ماشین لباسشویی رو ۱۲ شب به بعد روشن می‌کنیم. فقط یه لامپ کم مصرف و یه ال ای دی داریم تو حال. یخچال فریزرمون رده انرژی A داره. کولر گازی نداریم. کولر آبی مون هم فقط وقتی که از گرما در حال له له زدن باشیم روشن می‌کنیم. ولی نمی‌دونیم چرا بازم روزی دو ساعت برق نداریم؟ شما می دونید؟

تا ۱۴۰۰ زنده بمونیم صلوات


free b2evolution skin
26
اسفند

نوروز اخلاقی

چند یادآوری به خودم برای تعطیلات نوروز:
نامحرم در نوروز هم نامحرم است. برادرشوهر و شوهرخواهر هم نامحرم‌اند و فرقی با غریبه‌ها ندارند پس حواسم باشد موقع دید و بازدیدها. نکند دل مردی بلرزد از صدای نازک زنی هنگام تبریک عید و لباس‌های پر زرق و برق و جذاب و….
حدود حجاب در نوروز با بقیه سال فرقی نمی‌کند و زیور آلات و طلا جواهر تازه خریده شده در نوروز هم زینت محسوب می شود.
غیبت و پشت سر دیگران حرف زدن و خدای نکرده تمسخر دیگران در نوروز هم گناه بزرگی است و دورهمی‌های فامیل و دیدن افرادی که یک سال ندیده‌ایم و حالا می‌خواهیم پای دردودل‌شان بنشینیم توجیهی برای این کار نیست.
تجمل و فخرفروشی و پز دادن داشته‌های دنیوی در نوروز هم کار پسندیده‌ای نیست. ارزش هر انسان به روح بلند اوست. حواسم باشد لباس مد روز و دکور جدید خانه‌ام باعث خود برتربینی‌ام نشود.
اسراف مواد خوراکی و استفاده از انواع و اقسام پذیرایی‌ها که تناسبی با هم ندارند و پرخوری و… در نوروز هم شایسته نیست. یادم باشد مهمان نوازی با اسراف و زیاده روی در پذیرایی تفاوت دارد.
قضاوت کردن دیگران از روی ظاهر و مارک کیف و کفش و برند لباس و… در شان یک انسان فهمیده نیست. حواسم باشد به ثروتمندان احترام بیشتری نگذارم و کسی را به خاطر سادگی و نداری تحقیر نکنم. حتی با یک نگاه معنادار.
تجسس در زندگی دیگران و پرسیدن قیمت وسایل خانه و لباس و… ممکن است آن‌ها را آزرده خاطر کند. کنجکاوی بیش از اندازه شخصیت خودم را زیر سوال می‌برد.
اینکه چرا کسی پرده‌های خانه‌اش را خیلی وقت است عوض نکرده و حسابی از مد افتاده یا مبلمانش را ۱۰ سال است که استفاده می‌کند به من ربطی ندارد.
عید نوروز مانند سکه دو رو دارد. یک طرف آن پاکیزگی و آراستگی، سیر و سفر، دید و بازدید، بخشش و دلجویی، هدیه دادن و… و طرف دیگرش آه و حسرت و سرافکندگی پدر و دلهره‌های مادر… حواسم باشد نوروز را ساده برگزار کنم و این سنت ستودنی را به محرمات و بی‌اخلاقی آلوده نکنم.


free b2evolution skin
24
اسفند

جَوَلان ذهن

خسته ام. این کلاس هم تمام نمی‌شود. یک روز پنجشنبه می‌خواستیم استراحت کنیم نگذاشتند. حالا باز جای شکرش باقیست که قرار بعدازظهر را کنسل کردم.

از صبح تا حالا داریم اصول می‌خوانیم. نمی‌دانم چرا اصلا اصول نمی‌فهمم و تو کَتَم نمی‌رود. هر کاری می‌کنم با اصول آبم توی یک جوی نمی‌رود. توضیحات استاد برایم مبهم است. انگار با زبان پرتغالی حرف می‌زنند و با خط میخی می‌نویسند که من هیچی نمی‌فهمم.

آخ آخ. این هفته ۴۵ تا روسری دوختم. حالا این شریک عزیز ما دست از سرمان برنمی‌دارد. نمی‌گذارد به کارهای خودمان برسیم آخر سالی. ۴۵ تا روسری کم بود که دو روزه دوختم حالا می‌خواهد کلی سفارش دیگر هم بگیرد.

خسته‌ام. خیلی خسته. تازه دیروز خانه را جارو کردم و کلی نخ و پُرز که به فرش چسبیده بود با بدبختی جمع کردم.

حالا چه گِلی به سرم بگیرم با این وضعیت؟

پ ن: آنچه در ذهن این جانب جَوَلان داشت به وقت امروز صبح سر کلاس نویسندگی آقای هادی منش.


free b2evolution skin