21
تیر

اندر حکایات صندلی اپن!

از قدیم و ندیم ایرانی ها سفره می انداختند و روی زمین غذا می خوردند. بعد که بعضی ها کمی منورالفکر شدند و باکلاس! 70 سانت رفتند بالاتر و روی میز غذا خوردند. میز غذاخوری تقریبا در اکثر خانه های ما موجود و بلا استفاده است. هنوز با میز غذاخوری ارتباط برقرار… بیشتر »

free b2evolution skin
21
تیر

قول می دهم پسر خوبی باشم

امروز حرم شیفت داشتم. دو کارتن کتاب دادند دستمان که برویم بفروشیم به زوار. کتاب ها داستان برای کودکان و نوجوانان بود. داستان های خوبی بود. قرآنی و آموزنده. اما متاسفانه اکثرا گران قیمت بود. مثلا به قیافه و قد و قواره اش می خورد 2000 تومان باشد. اما 8000… بیشتر »

free b2evolution skin
21
تیر

من و سارینا

سارینای 5 ساله دختر خواهرم است. من و سارینا به دلایلی مجبور بودیم یک مسیر 150 کیلومتری را درست نزدیک به تحویل سال با هم باشیم. مامان سارینا (خواهرم) صندلی عقب خواب بود. همین که شروع به رانندگی کردم طبق عادت همیشگی‌ام شروع کردم به خواندن چهار قل. هنوز… بیشتر »

free b2evolution skin
21
تیر

مرد واره زن

شب عید فطر بود. عادت کرده بودم که تا سحر بیدار بمانم. از شدت تنهایی، به ناچار و طبق معمول، دست به دامان تلویزیون شدم.چه عادت بدی دارم من. تلویزیون هم صحبت من است در روزها و شب های تنهایی. اما چه هم صحبت بدی! اصلا گوش نمی کند. فقط یک ریز حرف می زند!… بیشتر »

free b2evolution skin
21
تیر

کتاب مشترک

ساعت 11 ظهر بود. آفتاب قم بیرحمانه می­ تابید. صورتم از فرط گرما به سایه چادرم پناهنده شده بود. درست جایی را نمی­ دیدم و تند تند قدم بر­می ­داشتم. اگر کسی از دور راه رفتن زیگزاگ مرا می­ دید احتمالا فکر می­کرد دیوانه شده­ ام. طبق معمول دیر رسیده بودم. از… بیشتر »

free b2evolution skin